شیطونی های بچه گانه
دخترک دیگه داره روز به روز شیطون تر می شه
اولین مسافرت مشهد را رفتیم سه نفری اونجا 1.5 درجه تب داشت که با شیاف هم کم نمی شد آخر با اون بدن تب دار رفتیم حرم و خود امام رضا کمک کردند خوب شد.
موقع برگشت این قدر توی فرودگاه شیطونی کرد و کالسکه بچه ها را می خواست یا می خواست تو بغل بقیه بچه ها بخواب و بوسشون کن یا تنهایی بره هرجا که دلش می خواست که بابایی اعلام کرد دیگه مسافرت نمی ره .
از فعالیت های حدیدش هم این که توی یک شب در حالی که می خواستیم بریم مهمونی اول یک فنجان شکست وقتی جاروکشی تمام شد خواستیم بریم در ویترین اتاق خواب را باز کرد و شیشه قلب مامان که هدیه دوستام بود و دو تا مجسمه سنگی شکست که در نتیجه خونه کامل بوی نفت گرفت و پر از خرده سنگ و شیشه شد . همون موقع از ترس روی شیشه ها دوید تا بیاد بغل من و خدا کلی رحم کرد که جوراب ضخیم پوشیده بود هرچند قشنگ ترین جورابش که از مالزی اومده بود چون بوی نفت گرفت از دست رفت.
بعد هم در اتاق باز وقتی می خواست بیاد داخل زمین خورد ، این شد که ما دیر رسیدیم مهمونی و خودش هم نیم ساعت از ترسش هیچی نمی گفت