زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

زهرا سادات گل زندگي ما

خرید طلا

از الان به شدت طلا دوست داره وقتی بهش گفتم می خواهیم برات النگو بخریم چشماش برق قشنگی زد و یک خنده بزرگ کرد پولهای عیدیش را براش دستبند خریدیم حالا هر پولی می بینه می گه بریم النگو بخریم این قدر النگو دوست داره که از چهارباغ پایین تا بازار ملت را به عشق طلا پیاده اومده بعد هم که رسیدیم توی مغازه جیغ می کشید که النگوم را بده   ...
20 فروردين 1394

حاضرجوابی1

از وقتی کلمات را دیگه کامل می گه حاضر جواب هم شده دیشب بعد از این که مهمون ها اومدن و کلی بازی کرده و خسته شده در خونه ایستاده به مامانجانش می گه برو خونتون باباجان بیاد برو خونه مامانجان بعد امروز صبح رفته خونه مامانجان میگه "دیدی دیشب بیرونت کردم "   ...
20 فروردين 1394

دایره لغات جدید

یک سری کلمه جدید به دیکشنریت اضافه شده : بحلایید : بفرمایید گاشگال : آشغال شغلات : شکلات جوبا : جوراب شبال: شلوار گتا : اتاق دیگه ضمیرها را هم یاد گرفتی به شدت شیرین زبان شدی و خوردنی و البته حاضر جواب به بابا رفتی می گی : اگه اذیتم کنی ، عصبانی می شم ، اگه عصبانی بشم گریه می کنم توی شهربازی بهت می گم مامان ببین بقیه نی نی ها سوار می شوند موقع خروج می گی مامان ببین نینی بغل باباش ، بغلم کن گوشی موبایل من را پیدا کردی ، گرفتی دستت و می گی ازم نگیر می گم چه کار می کنی می گی : به باباجان اس اس اس می زنم   ...
2 آذر 1393

شوت کردن

دخترکم دیگه جمله سازی هاش هم تقریبا کامل شده هر چند هنوز بعضی وقتها مفعول را اشتباه استفاده می کن مثلا به من میگه مامانش بترکون نکن = نترکون بیار پایینم = بیارم پایین اسم و فامیلش را کامل می گه  و کلی شعر بلد شده دعای فرج را تا نصف می خون دیروز با هم مشغول توپ بازی بودیم بهش می گم مامان شوت کن میره می شینه کنار توپ می گه شوت ...
22 آبان 1393

دایره لغات افزایش می یابد

مامانجان : خانم بتو باباجان : آقا سا زندایی آله به هر بچه کوچک : عسیسم لپ مامان را می کنی و می گی : کودولو = کوچولو دوست دارم = دوستت دارم شعر : عروسک قسنگ من را می خونی اتل متل توتوله ا شییییر داره کیه کیه در میزنه به خونه ما سر می زنه منم منم مادرتون اذا اوردم براتون در حالی که قسمت آخر را صدات را کلفت می کنی یعنی آقا گرگه ایی آی لا یا : I love you به مامان دیشب می گفتی : دم بریده عاشق چایی هستی می خوری و به من می خندی و می گی یا حسین عاشق قند خوردنی و شکلات   ...
1 شهريور 1393

لاک

دیروز برای اولین بار پای دخترک را لاک زدم . این قدر ذوق زده شده بود که تا شب مرتب پاش را نشون می داد و می گفت :گشنگ اولش نمی گذاشت براش بزنم مجبور شدم برای خودم هم بزنم اما بعد این قدر خوشحال بود که دوید باباش را بیدار کرد و بهش نشون داد     ...
1 شهريور 1393

شیطونی های بچه گانه

دخترک دیگه داره روز به روز شیطون تر می شه اولین مسافرت مشهد را رفتیم سه نفری اونجا 1.5 درجه تب داشت که با شیاف هم کم نمی شد آخر با اون بدن تب دار رفتیم حرم و خود امام رضا کمک کردند خوب شد. موقع برگشت این قدر توی فرودگاه شیطونی کرد و کالسکه بچه ها را می خواست یا می خواست تو بغل بقیه بچه ها بخواب و بوسشون کن  یا تنهایی بره هرجا که دلش می خواست که بابایی اعلام کرد دیگه مسافرت نمی ره . از فعالیت های حدیدش هم این که توی یک شب در حالی که می خواستیم بریم مهمونی اول یک فنجان شکست  وقتی جاروکشی تمام شد خواستیم بریم در ویترین اتاق خواب را باز کرد و شیشه قلب مامان که هدیه دوستام بود و دو تا مجسمه سنگی شکست که در نتیجه خونه کامل...
19 مرداد 1393

بزرگ شدن

دیگه هر روز داری بزرگ تر و مستقل تر می شی و من دلم برای روزهایی که داره می ره و دیگه تکرار نمی شوند تنگ می شه . جملات را کامل تقریبا ادا می کنی آب بخوام ، بیا بغل ، سل سله نصفه نیمه شعر می خونی اگه دلت نخواد کاری را انجام بدی به هیج عنوان انجام نمی دی هر موقع دلت بخواد تنها باشی من را از اتاق بیرون می کنی و می گی بلو و در را روم میبندی خیلی بیشتر از سنت می فهمی اینها همه نشون می دهند داری بزرگ می شی و ما داریم پیر می شیم با لبخندت دنیامون را رنگی می کنی و بوسه هات قلبمون را شاد امیدوارم بعدا که بزرگ شدی ، یادت بمونه که دنیامون وابسته به خنده هات و اشک چشمت خار تو قلبمون شاد باشی همیشه و مومن به خدایی که تو را...
18 تير 1393